عصر ارتباطات | ||
وچه زود دیر میشود ..... این روزها شهر حال وهوای دیگه ای داره ،خیلی زود گذشت مثل اینکه همین دیروز بود که استاد فاضلی گفت متنی بنویسیم وسر کلاس بخوانیم من هم دنبال یک موضوع خوب وشاد بودم ولی مثل اینکه قسمت نبود،ومن یک خاطره تلخ و فراموش نشدنی رو به کاغذ آوردم وسرکلاس خواندم هفته ای که نوبت من بود چند روزی بیشتر از پرواز روح ملکوتی چهره ماندگار شهرمان آیت ا... نجومی میگذشت من هم متنی رو در توصیف روز 25آبان روز عروج ملکوتی حاج اقا نوشتم که برای شما هم مینویسمش که خاطرات آن روزها بازهم تداعیشود. نزدیک اذان خیلی ها سرکوچه منتظرش بودند تا چندقدمی همراه قدم های آسمانیش شوند به امید اینکه از وجودش بهره ای بگیرند ،در نماز های جماعتش میشد نسیم معنوی را لمس کرد. پیر وجوان ،زن ومردهمه اورا باچهره خندان میشناختند .همراه با قدم هایمان برای دیدنش ذکر صلوات بر زبانمان جاری بود .حیاط زیبا وکوچکش راکه پشت یر میگذاشتیم ،به اطاق وارد میشدیم که خط های زیبایی چشمان را به خود خیره می کرد .وحرف های شرینش که لبخند را بر لبهایمان جاری میکرد برای همیشه در دفتر خاطراتمان ثبت شد. همیشه وقت خداحافظی برایمان دعا میکرد باصدای دلنشین میگفت: خدا خیر دنیا و آخرت را به شما بدهد ماهم که از دیدنش در پوست خود نمیگنجیدیم با روحی سبک آنجا را ترک میکردیم ولحظه ها را میشماردیم برای زیارت دوباره اش . در بستر بیماری که افتاده بود بازهم مثل همیشه با روی خندان و چهره آرام نورانی پذیرای مهمان بود این اواخر که دیدمش خیلی ضعیف شده بود ،جمله ای گفت که قلبم را لرزاند:دارم کارهایم را جمع میکنم . انشاءا... که من اشتباه متوجه شده ام ،هزاران حرف نهفته در پشت کلامش بود . اداره بودم پیامی برایم آمد مثل همیشه بازش کردم ،روح ملکوتی آیت ا... نجومی به ملکوت اعلا پیوست ..... خدای من چه شد ستون شهرمان شکسته شد،باورم نمیشود یعنی حسرت ندیدن نگاه دوباره اش برای همیشه بردلم میماند.چطور از محله نواب رد شوم همیشه از سرکوچه اشان رد میشدم برای سلامتی اش صلوات میفرستادم ،نه باور کردنی نبود این بار فاتحه بخوانم .خودم را سریع به منزل حاج آقا رساندم ازمیدان وزریری که صدای قرآن می آمد تنم به لرزه در آمد دنیا برروی سرم خراب شد خیابان شلوغ و سر کوچه شلوغ تر ازمیان جمعیت خودم را به خانه رساندم باورم نمیشد این پیکر مطهر و نورانی کفن شده پیکر حاج افا است حیاطی که سالها محل تردد این مرد آسمانی بود حالا برای آخرین لحظات میزبان حضورش بود. کنار دیوار ایستادم چشمم به پیکر حاج آقا بود حتی توان سلام کردن به آشنایان را نداشتم .تمام خانه را صدای گریه پر کرده بود از میان جمعیت خودم را به بالای سر حاج آقا رساندم تا لحظات آخر را با او باشم همیشه از دیدنش خندان بودم اما این بار.... برایم باور کردنی نبود چند ساعت همانجا نشستم وبا او حرف میزدم :مارا حلال کن ،برای مازحمت زیادی کشیدی ، قدرت را نداستیم و حقت رابه جا نیاوردیم خدا رحمتتد کند رحمتی ابدی ... پیکر حاج آقابرای وداع آخرش با مسجد نواب دقایقی قبل از اذان مغرب بر روی دست عاشقانش به سمت مسجد روانه شد و این بار رفتنش باز گشتی نداشت همه چی تمام شد اگر ساعت ها ، روزها،و ماها بعد از نماز منتظرش باشیم تا همراه قدم های آرامش کوچه را طی کنیم فایده ای ندارد.... به هر سمت خیابان که نگاه میکردی همه در حال گریه کردن بودن کسی به اطرافش توجه نمی کرد پیکرش را محرابی گذاشتند که سالها محل عبادت او بود مسجد نواب ساعتهای آخرش را با حاج آقا میگذراند .نیازی به روضه خوان نبود همه گریه میکردند ،هق هق گریه فضا راپر کرده بود تا صبح خیلی از عاشقانش در کنار پیکرش عزاداری کردند بیاد عزاداریهای محرمش برایش عاشورا خوانند بیاد روضه های فاطمیه برایش روضه های مادرش حضرت زهرا (سلام ا...) را خوانند .... صبح شد آسمان هم گریه میکرد در راه به این فکر بودم که با این باران تشیع جنازه چطور میشود نزدیک وزریری شدم سیل جمعیت را دیدم به یاد دعای یستشیر افتادم که "هرکس که خدا اورا عزیز کند هیچ نیرویی نمی تواند اورا خار کند "و به مردم کرمانشاه احسند گفتم برای این قدر شناسیشان . باران برای هیچ کس مهم نبود پیر مرد ،پیر زن ،جوان ،و حتی کودکان همه برای وداع آخر باآن مرد آسمانی آمده بودند جماعتی که روزی پشت حاج آقا با شادمانی نماز میخوانند امروز بر پشت پیکرش نماز میت می خوانند عفو ک عفوک عفوک عبدک عبدک عبدک... صدای گریه آسمان با صدای مردم تمام محله را گرفته بود ،امام جمعه ،استاندار ،روسا،نظامیان و مردم بدون در نظر گرفتن پست ومقامشان اشک میریختند . در طول عمرش تمام دغدغه اش مردم کرمانشاه و مشکلات آنها بود لطفش را در حقمان تمام کرد و وصیت کرده بود در باغ فردوس در محله ای که ترددش برای مردم راحت با شد دفنش کنند . از بین آب رد میشدیم چترهایمان را جمع کرده بودیم چرا که جلوی چشمانمان را میگرفت کمتر تابوتش را می دیدیم و دیگر هیچ چیز مهم نبود جز استفاده ازآخرین لحظالت دیدار . به مزار رسیدم پیکرش را دفن کردند شب اول فبرش شب شهادت امام جواد (علیه السلام )بود بهد از 81سال عبادت و در کنار مردم بودن امشب مزدش را میگیرد و مهمان خوان گسترده اهل بیت میشود . هم همه و گریه مردم با خواندن تلقین به سکوت تبدیل شد ،سکوتی که نشان از غروب غم انگیز عمر ثلث نگار جهان اسلام وعارف روشن ضمیر بود وسکوتی پر از فریاد فراق ...... برای همیشه رفت ،ای سید باشد قرار ما شب اول قبر و واسطه شدن روح پر فتوحت برای بخشش گناهانمان و مهمان کردنمان بر سر سفره اهل بیت ...... [ سه شنبه 89/8/25 ] [ 6:48 عصر ] [ نوری تبار ]
|